دانلود مداحی در باغ شهادت را نبندید از صادق آهنگران + متن نوحه – آب موزیک

ورزشکاران بلند شدند و رفتند
به من گفتند فقیر و رفتند
راننده ها لحظه ای تسلیم نشدند
آنها به من رحم نکردند
سواران آمدند
عکسبرداری را انجام دادم اما برنگشتند
من گرفتار و مجروح و بدون دست و پا هستم
رفقا، این چه جور معامله ای با من است؟
رفقا رسم همدردی کجا رفته؟
مردان جوان، آن جوان کجا رفته است؟
منو بدون تردید رها نکن
گناه من چیست، پاهایم در خواب بود
اگر دیر می آمدم مجروح می شدم
من اسیر انقباض و انبساط روح بودم
شهادت خود را در باغ قفل نکنید
به ما بیچاره ها نخندید
دوستانم نماز خواندند و رفتند
مرا مجروح گذاشتند و رفتند
اجازه دادند در زندان بمانم
آنها دعا کردند تا اجازه ادامه پیاده روی داشته باشند
شهادت تو نردبان بهشت ​​است
شهادت شما نردبانی به سوی بهشت ​​است
چرا این نردبان را گرفتند؟
چرا راه بهشت ​​را بستند؟
من پایین نردبان بودم
دستم بر بام بهشت ​​بود
تو شهیدی من پایینم
من شرمنده برادر سیاه پوستم هستم
یک روز من یک اسب سفید بودم
امیدوارم روزی بیانات شما را ببینم
در این حوزه گوش دلتان بودید
تو نگهبان غافل شب بودی
به من بگو اسب سفید مرا دزدیدی
تو امیدم را ربودی
قراره یه مدت اسب بشم
یک روز بیانیه خود را می فروشید
شبها مثل باد روی بالش او خزیدم
به سمت خانه ساقی دویدم
چهل شب به طور مداوم در جاده رانندگی کردم
چهل تصویر از ساقی نما را خوانده ام
ببینید این قصر چقدر زیباست
من معتقدم خانه ساقی همان جاست
قلبم در بغلم می تپید
دو دستی به سر شیون زد
امیدوارم با مشت ناامیدی در را بکوبی
به قفل در میخ سرنوشت نگاه کردم
چه درد، چه فصل اخلاقی
روی پشت بام پادگان
متأسفانه یک قفل سرسخت روی در من وجود دارد
هنگام رفتن اشک می آید
در میخانه را می بندم
چرا کلید را شکستند؟
بگذار در زندان بمانم
دعا می کنم سرگردان بمانم
دیگه طاقت ندارم
حوصله مردن را ندارم
تا کی خسته باشم؟
لطفا تا کی بسته میشه؟
بیا امشب دوباره در را بزنیم
بیایید این بار بیشتر ضربه بزنیم
نامه ای از صمیم قلب تا تلخ، دست در دست
هیچ کس در این قصر کریستالی نیست
از صمیم قلب که این مکان کاخ نور است
شرم در قلب تپنده من جاری است
بکوب ای دل بخشنده دوست من
خجالت می کشم در را می زنم، شرمنده ام
با قلبی تپنده که جای هیچ شکی نیست
هیچ ضربه ای به در نمی آید
کریمان یک ستاره است
گداهایی که خیلی دوستشان دارند
وقتی این در را می زند آن را ترک نکنید
دوباره قلبت را هزار بار بزن
بیا و بیا حرف بزنیم
بیایید یک داستان شیرین تعریف کنیم
از چاله شیرین بیا بیرون
ما جدول مخفی را فاش می کنیم
نمیدونم باید بگم یا نه
هنوز نگویم
من امشب نمی توانم این کار را انجام دهم
زبانم را گم کرده ام
به من رحم کن من ضعیفم
حریف امشب از من قوی تر است
دیشب با عشق خداحافظی کردم
نصف شب خوابیدم
صدای ناله های شیرین تهی به گوش نمی رسید
نمی توانستم سرم را روی زمین نگه دارم
زبانم چیزی نگفت
سکوت من به بشقاب نمی زد
نگاهم به جایی نمی رسد
هیچ اشکی در چشمانم نیست
قلبم در سینه ام حبس شده بود
کلید در دریاچه غم بود
امیدم به بی امیدی تبدیل شد
شب از خورشید پیروی نکرد
دوستم به من پیام داد
او با یک کریستال پیام می فرستد
میدونم خجالت میکشی
نگران نباش، اینجا کاخ نور است
متأسفانه من یک عاشق غمگین هستم
نمیخوام غمگین ببینمت
وقتی به رابطه جنسی نیاز دارید
در باغ شهادت باز است
من نمی دانم این در مورد چیست
میدونم قشنگه
خدایا چه دردی چه دردی
این فولاد دلم را آب کرد
دوست من، شرم بردگی مرا کشته است
چه نعمتی، این شرم مرا می کشت